کد مطلب:140243 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

وصیت کردن جناب مسلم بن عقیل
در مقتل ابومخنف است كه چون جناب مسلم را به قصر آوردند سلام نكرد، ابن زیاد گفت: ای مسلم سلام كنی یا سلام نكنی كشته خواهی شد.

مسلم یقین به مرگ كرد، فرمود:ای پسر زیاد چون به ناچار مرا خواهی كشت مردی از قریش را می خواهم كه با ما خویش باشد تا با او وصیت كنم.

و مرحوم مفید در ارشاد می فرماید: یكی از پاسبانان گفت: ای مسلم چرا بر امیر سلام نكردی

فرمود:كسی كه اراده قتل مرا دارد چرا سلام كنم، اگر مرا نكشت سلام بسیار از من خواهد شنید

ابن زیاد گفت: به جان خودم تو را خواهم كشت.

مسلم فرمود: چنین است، مرا خواهی كشت؟

ابن زیاد گفت: بلی، البته خواهم كشت.

مسلم فرمود: پس بگذار با یكی از اقوام و خویشان خود وصیت كنم.


ابن زیاد گفت: وصیت كن.

مسلم نگاهی به حضار و جلساء مجلس كرد چشمش به عمر بن سعد ناپاك افتاد، فرمود: یا عمر ان بینی و بینك قرابة و لی الیك حاجة (ای پسر سعد مرا با تو خویشی است و از تو حاجتی دارم، لازم است اجابت كنی و باید پنهانی بگویم).

عمر سعد محض خوش آمد ابن زیاد اعتناء به حرف مسلم نكرد، بلكه امتناع نمود و رو برگردانید.

ابن زیاد بدان شقاوت گفت: ای احمق به تو می گوید و از تو حاجت می خواهد، چرا از برآوردن حاجت پسر عمت رو برگردانی

و به روایتی ابن سعد گفت: امیر، مرا با او چه نسبتی و چه آشنائی است؟!

بهر صورت ابن سعد از جا برخاست در گوشه ای از بارگاه ایستاد كه همه حضار ایشان را می دیدند مسلم سلام الله علیه با سر و صورت شكسته و مجروح و تن خسته و خون آلود و كامی خشك رو كرد به پسر سعد و فرمود: مرا در این شهر قرضی است كه از آن روز آمده ام تاكنون از نان و طعام كسی استفاده نكرده ام، مخارج خود را با قرض گذرانده ام، هفتصد درهم مقروضم زره مرا بفروش و دین مرا اداء كن.

و نیز خواهش می كنم بعد از كشته شدن من جسدم را از ابن زیاد بطلب و به خاك بسپار و مگذار روی زمین بماند.

مطلب سوم آنكه كسی را به سوی آقا و مولایم حسین بن علی علیهماالسلام روانه كن اگر از مكه بیرون آمده او را برگرداند تا به كوفه قدم نگذارد زیرا من خیلی مبالغه و تأكید در آمدن آن حضرت كرده ام به ناچار خواهد آمد و به چنگ اشرار گرفتار خواهده شد.

ابن سعد خنده كنان گفت: ایها الامیر می دانید این مرد چه می گوید و چه خواهش دارد، چنین و چنان می گوید.


ابن زیاد گفت: ای پسر سعد حقا كه خیلی نانجیبی، امین خیانت نمی كند ولی گاهی می شود كه خائن امین شود تو چقدر بی مروتی، تو را محرم دانست و تو سر او را فاش می سازی!! خیلی خوب از مال خودش قرضش را اداء كن و اما بعد از كشتن وی با بدنش هر چه می خواهم می كنم اما درباره حسین اگر او مزاحم ما نشود ما نیز مزاحم او نخواهیم شد.